شاعر : محمد حسین غروی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن قالب شعر : غزل
اى یک جهان برادر!وى نور هر دو دیده چون حال زارخواهر!چشم فلک ندیده بـیمـحـمـل وعمارى بیآشـنا و یـارى سر گـرد هـر دیـارى خـاتون داغـدیـده
خورشید برج عصمت،شد در حجاب ظلمت پشت سپهر حشمت،از بار غـم خـمیده
دردانه بانوى دهر،بیپرده شهرۀ شهر دوران چه کرده ازقهر،با نازپروریده؟ ای لالـۀ دل مـا!وی شـمـع مـحـفـل مـا برنى مقـابـل ما،سر بر فـلـک کـشیده بنگر بحال اطفال،در دست خصم،پامال چون مرغ بىپر و بال،کز آشیان پریده یک دسته دل شکسته،بندش بدست بسته یک حلقه زار و خسته،خارش بپا خلیده گردون شود نگون سر،افلاک تیره منظرزینب اسیر واکبر،درخاک وخون طپیده بربسته دست تقدیر،بیماررا به زنجیر عنقای قاف و نخجیر،هرگز کسى شنیده؟ آهــش زنـد زبـانـه، روزانـه و شـبـانـه از سـاغـر زمـانـه،زهــر اِلـم چـشـیـده
رفـتم به کام دشمن،دربزم عـام دشمن داد از کلام دشمن،خـون ازدلم چکیده
کـردنـد مجـلـس آرا،نامـوس کـبریا را صاحـبدلان خدا را،دل ازکـفم رمیده
گرمـو به مـو بمـویـم،آرام دل نجـویـم از آنچه شـد نگـویـم،با آن سـر بـریـده
زآن لعـل عـیسویدم،حاشا اگر زنم دم کز جان و دل دمادم،خـتم رسل مکـیده